ريحانهريحانه، تا این لحظه: 9 سال و 8 ماه و 21 روز سن داره

مادری می کنم...

بابايی می آيد

عزيز دلم سلام امروز پدر مهربانت از سفر باز می گردد. اين دوری سخت سخت سخت گذشت. در اين چند روز که برايت ننوشتم اتفاقات زيادی افتاد. خاله سيما از رشت به تهران آمده بود زيرا تولد مريم بود و رضا می خواست او را سورپرايز کند و همگی خانه آنها دعوت بوديم. شب خوبی بود. ديشب هم مامان جون خاله اينا رو دعوت کردند به يه رستوران و بعدش هم رفتيم پارک و چای و ميوه خورديم و البته همه اين ها بدون بابا صفا نداشت امروز قصد دارم کمی زودتر از محل کار به خانه بروم و برای آمدن بابا مهيا شوم . خانه را مرتب کنم، غذای خوشمزه درست کنم و... ان شاء الله سفرشان نتيجه بخش بوده باشد و بتوانند برای کشور و مردم قدم مثبتی بردارند و همچنين برای ما ...
29 تير 1392

بابا به سفر می رود

نفس مادر سلام دوشنبه اين هفته بابايی به همراه بابا محسن برای يک سفر کاری می روند و يک هفته ای نيستند"گریه" متاسفانه اين سفر ناخواسته در ماه رمضان افتاده است و من بايد دور از بابايی گل شما يک هفته سحر و افطار را بگذرانم. از فردا من به خانه مامان اينا می روم و آنجا می مانم تا تنها نباشم. دعا کن به سلامت بروند و برگردند حال جسمی من اين روزها چندان تعريفی ندارد قرص ها و آنتی بيوتيک هايی که خورده ام بدنم را ضعيف کرده است و به سختی روزه می گيرم و تمام مدت سرگيجه و حالت تهوع دارم"سبز". تنها نگرانيم اين است که اگر در دوران بارداری هم چنين وضعی ادامه پيدا کند چگونه می توانم به کارم "متفکر" آخر عزيزکم تازه دارم راه و چاه را ياد می گيرم، بيمه ام درست شد...
23 تير 1392

برای زيبا ترين ماه خدا

آنکه از فرط گنه ناله کند زار کجاست؟                 آنکه زاغيار برد شکوه بر يار کجاست باز ماه رمضان آمد و بر بام فلک                        می زند بانگ منادی که گنه کار کجاست سفره رنگين و خدا چشم به راه من و توست       تاکه معلوم شود  طالب ديدار کجاست بار عام است خدا را به ضيافت بشتاب               تا نگوئی که در رحمت دادار کجاست مرغ شب نيمه شب ديده به ره می گويد         ...
19 تير 1392

رمضان می آيد

سلام عزيز دل مادر از فردا ماه مبارک رمضان آغاز می شود. و من امسال شديدا بی تابم. نمی دونم چرا شايد چون در شب قدر امسال آمدن تو به زندگی ما رقم می خورد و شايد چون من خودم را برای مسئوليت سخت مادر شدن آماده می کنم. دعا کن برای مامان و بابا که زندگيشون زود زود با اومدن تو قشنگ تر بشه. ديروز تمام خونه رو تميز کردم، ملافه ها و حوله ها و روميزی ها رو شستم و حسابی برای اومدن ماه مبارک آماده شديم. ديشب ساعت 11 تازه رفتيم شهروند و خريدهای مورد نياز اين ماه رو هم انجام داديم و حدود ساعت 2 بود که خوابيدم و امروز سرکار خواب آلودم. امروزم می خوام يه سری کارهای ديگه انجام بدم مثل ساييدن هل، الک آرد و درست کردن گوشت برای شامی ببین چه مادر کدبانويی دا...
18 تير 1392

عزيز جونم

سلام نفسم حال عزيز جونم خوب نيست و مامان جون رفتن رشت پيششون. دعا کن که ان شاء الله زود خوب بشن. منم دلم می خواد برم ببينمشون ولی از طرفی دلم نمياد بابا رو تو اين شرايط سخت کاری تنها بذارم   ...
11 تير 1392

دلم گرفته است...

عزيزکم برای آمدنت لحظه شماری می کنم چرا که ديگر خسته شده ام از تنهايی، دلم می خواهد بيايی تا برايت درد دل کنم از محبتی که می کنی و سردی که می بينی. اين مدت سر بابا خيلی شلوغ بود اصلا فرصت نکردم باهاش صحبت کنم. دلم می خواد بريم بيرون و باهم يه عالمه راه بريم و من از درد دل هام براش بگم. به مامان و بابام نمی گم چون غصه می خورن و دلشون برای دخترشون می گيره. گل من تو بيا تا مادر سنگ صبور جديد پيدا کنه و باهاش حرف بزنه. من بد شدم انگار دنيا برام تنگ شده و نمی تونم زندگی کنم. حوصله هیچ کاری رو ندارم، از سرکار که ميرم خونه فقط می خوابم و نهايت يه شامی درست می کنم. نمی دونم چرا نزديک اومدن تو که شده شادابی مادرت کم شده . از اين بابت خيلی ناراحتم ک...
10 تير 1392

برای فرزندم

در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد عشق پيدا شد و آتش به همه عالم زد جلوه‌ای کرد رخت ديد ملک عشق نداشت عين آتش شد از اين غيرت و بر آدم زد عقل می‌خواست کز آن شعله چراغ افروزد برق غيرت بدرخشيد و جهان برهم زد مدعی خواست که آيد به تماشاگه راز دست غيب آمد و بر سينه نامحرم زد ديگران قرعه قسمت همه بر عيش زدند دل غمديده ما بود که هم بر غم زد جان علوی هوس چاه زنخدان تو داشت دست در حلقه آن زلف خم اندر خم زد حافظ آن روز طربنامه عشق تو نوشت که قلم بر سر اسباب دل خرم زد ...
10 تير 1392

زمان چه زود می گذرد!

عزيز دلم نفسم سلام چند روزيه چيزی ننوشتم البته اتفاق خاصی نيفتاده که بنويسم برات. گلکم رفتم دندان پزشکی دندانهامو چک کرد شکر خدا سالم سالم بود، فقط دکتر گفتن يه کاری انجام ميديم که در دوران بارداری دچار پوسيدگی نشن و البته به اصرار بابای مهربون شما اين کار رو انجام دادم (اسم اين کار Fissure cealant است ) چهارشنبه اين کار رو انجام دادم و اين هفته هم برای جرم گيری می رم پيش دکتر. ديشب خونه مامان سيمين جون اينا بوديم، مامان، پيمان و سارا و مريم و رضا رو پاگشا کرده بودن و کلی خوش گذشت و جای تو بسيار خالی بود. عزيزم زمان مثل برق و باد ميگذره. من از اول ماه رجب کلی برنامه ريزی کرده بودم تا برای مقدمه ورود شما هزار تا کار انجام بدم که فقط به ن...
8 تير 1392

به اميد ظهور...

همه گفتند به تعجيل ظهورش صلوات کاش اين جمعه بگويند به تبريک ظهورش صلوات اين اس ام اس تبريک بابايی برای روز نيمه شعبان بود. عزيز دلم شب نيمه شعبان خيلی برات دعا کردم، برای زندگيمون که خدايی پيش بره و لحظه ای از ياد خدا غافل نشيم. منتظرتم عزيزم ...
4 تير 1392
1