بابايی می آيد
عزيز دلم سلام امروز پدر مهربانت از سفر باز می گردد. اين دوری سخت سخت سخت گذشت. در اين چند روز که برايت ننوشتم اتفاقات زيادی افتاد. خاله سيما از رشت به تهران آمده بود زيرا تولد مريم بود و رضا می خواست او را سورپرايز کند و همگی خانه آنها دعوت بوديم. شب خوبی بود. ديشب هم مامان جون خاله اينا رو دعوت کردند به يه رستوران و بعدش هم رفتيم پارک و چای و ميوه خورديم و البته همه اين ها بدون بابا صفا نداشت امروز قصد دارم کمی زودتر از محل کار به خانه بروم و برای آمدن بابا مهيا شوم . خانه را مرتب کنم، غذای خوشمزه درست کنم و... ان شاء الله سفرشان نتيجه بخش بوده باشد و بتوانند برای کشور و مردم قدم مثبتی بردارند و همچنين برای ما ...